بی تو من کویر سردم
معنی کلام مرگم
بی تو من شوریده عشق سرابم
وجود شب تباهم
بی تو من دریای آهم
ناله پرسوز فریادم
بی تو من سرگشته ، آگاهم
فرود خشم خدایم
بی تو من سکوت شکوه هایم
سراب دیدن بی پایانم
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان هیس!!!ارامتر.....اینجا کسی جز سکوت حق حرف زدن ندارد... سلام به همه ي دوستان عزيزو مهربونم............
من دو هفته ديگه كنكور دارم................از همه تون مي خوام واس همه مون دعا كنيد........... تا بعد كنكور همتونو به خداي بزرگ ميسپرم............. دوستدار قلب هاي مهربانتان............................................. سه شنبه 24 خرداد 1390برچسب:, :: 20:17 :: نويسنده : سارا
افتادن از كدام سو؟ - جاذبه می داند و بام سقوط ندیدنی ست گاه ،جاذبه آغوش می گشاید و به تمامی جذبت می كند گاه ،تو چشم میگشایی و جاذبه مجذوب تو می شود تا ... بامی دیگر و گاهی دیگر ... چهار شنبه 18 خرداد 1390برچسب:, :: 11:30 :: نويسنده : سارا
بی توبی تو من کویر سردم معنی کلام مرگم بی تو من شوریده عشق سرابم وجود شب تباهم بی تو من دریای آهم ناله پرسوز فریادم بی تو من سرگشته ، آگاهم فرود خشم خدایم بی تو من سکوت شکوه هایم سراب دیدن بی پایانم چهار شنبه 18 خرداد 1390برچسب:, :: 11:30 :: نويسنده : سارا
احساسدیوار احساس مرا همه کوتاه می پندارند اما چه می دانند در پس این دیوار کوتاه زمینش عمق فراوانی دارد آرش علیزاده چهار شنبه 18 خرداد 1390برچسب:, :: 11:29 :: نويسنده : سارا
چهار شنبه 18 خرداد 1390برچسب:, :: 11:27 :: نويسنده : سارا
پلک فروبستی و دوباره شمردی فرصت پنهان شدن نبود تو بردی! من که به پیروزی تو غبطه نخوردم چون که شکستم، چرا دریغ نخوردی؟؟؟ دست تو را با سکوت و بغض گرفتم دست مرا با غرور و خنده فشردی این همه ی قصه ی تو بود که یک عمر از همه دل بردی و دلی نسپردی خاطره ها رفته اند ، خاطره ی من! پس تو چرا مثل خاطرات نمردی! چهار شنبه 18 خرداد 1390برچسب:, :: 11:24 :: نويسنده : سارا
قلب تو كبوتر است درور قلب من کشیده اند چهار شنبه 18 خرداد 1390برچسب:, :: 11:22 :: نويسنده : سارا
مانده ام با این همه نگاه خفته در چشمانم چه كنم
بلورهای اشك غلطیده در مژه هایم را با كدام خط بنگارم ای كاش مژ ه هایم بیشتر خیس می شد تا دهانم صدای قلبم آرام آرام تورا می خواند چهار شنبه 18 خرداد 1390برچسب:, :: 11:15 :: نويسنده : سارا
آسمانم ابریست
لحظه هام بارانی و دلم در پس رعدی سهمگین ... بر خودش می پیچد.. قصه ام تکراریست قصه من بی تو قصه این همه روز تنهایی لحظه هایی که همه بارانی در پی هم رد شد .. و تو اما چه خبر داشتی از این دل من ؟! سالهاست در پی این اندیشه ام که چرا هست چنین ؟! که چرا هست چنان؟! که چرا ...؟! سه شنبه 17 خرداد 1390برچسب:, :: 12:50 :: نويسنده : سارا
روزي مردي خواب عجيبي ديد. ديد كه پيش فرشته هاست وبه كارهاي آنها نگاه مي كند. هنگام ورود،دسته بزرگي از فرشتگان را ديد كه سخت مشغول كارند و تند تند نامه هايي را كه توسط پيك ها از زمين مي رسند،باز مي كنند وآنها را داخل جعبه مي گذارند.مرد از فرشته اي پرسيد شما چه كار مي كنيد؟فرشته درحالي كه داشت نامه يي را باز مي كرد، گفت اينجا بخش دريافت است وما دعاها وتقاضاهاي مردم از خداوند را تحويل مي گيريم.مرد كمي جلوتر رفت.باز تعدادي از فرشتگان را ديد كه كاغذهايي را داخل پاكت مي گذارند و آنها را توسط پيك هايي به زمين مي فرستند.مرد پرسيدشماها چه كار مي كنيد؟يكي از فرشتگان با عجله گفت اينجا بخش ارسال است،ما الطاف ورحمت هاي خداوند را براي بندگان به زمين مي فرستيم.مرد كمي جلوتر رفت ويك فرشته را ديد كه بيكار نشسته است.با تعجب از فرشته پرسيد شما چرا بيكاريد؟ فرشته جواب داد اينجا بخش تصديق جواب است.مردمي كه دعاهايشان مستجاب شده،بايد جواب بفرستند ولي فقط عده بسيار كمي جواب مي دهند.مرد از فرشته پرسيد مردم چگونه مي توانند جواب بفرستند؟فرشته پاسخ دادبسيار ساده، فقط كافيست بگويند خدایا شکر
سه شنبه 17 خرداد 1390برچسب:, :: 12:29 :: نويسنده : سارا
![]() ![]() |