آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان هیس!!!ارامتر.....اینجا کسی جز سکوت حق حرف زدن ندارد... آسمانم ابریست
لحظه هام بارانی و دلم در پس رعدی سهمگین ... بر خودش می پیچد.. قصه ام تکراریست قصه من بی تو قصه این همه روز تنهایی لحظه هایی که همه بارانی در پی هم رد شد .. و تو اما چه خبر داشتی از این دل من ؟! سالهاست در پی این اندیشه ام که چرا هست چنین ؟! که چرا هست چنان؟! که چرا ...؟! سه شنبه 17 خرداد 1390برچسب:, :: 12:50 :: نويسنده : سارا
روزي مردي خواب عجيبي ديد. ديد كه پيش فرشته هاست وبه كارهاي آنها نگاه مي كند. هنگام ورود،دسته بزرگي از فرشتگان را ديد كه سخت مشغول كارند و تند تند نامه هايي را كه توسط پيك ها از زمين مي رسند،باز مي كنند وآنها را داخل جعبه مي گذارند.مرد از فرشته اي پرسيد شما چه كار مي كنيد؟فرشته درحالي كه داشت نامه يي را باز مي كرد، گفت اينجا بخش دريافت است وما دعاها وتقاضاهاي مردم از خداوند را تحويل مي گيريم.مرد كمي جلوتر رفت.باز تعدادي از فرشتگان را ديد كه كاغذهايي را داخل پاكت مي گذارند و آنها را توسط پيك هايي به زمين مي فرستند.مرد پرسيدشماها چه كار مي كنيد؟يكي از فرشتگان با عجله گفت اينجا بخش ارسال است،ما الطاف ورحمت هاي خداوند را براي بندگان به زمين مي فرستيم.مرد كمي جلوتر رفت ويك فرشته را ديد كه بيكار نشسته است.با تعجب از فرشته پرسيد شما چرا بيكاريد؟ فرشته جواب داد اينجا بخش تصديق جواب است.مردمي كه دعاهايشان مستجاب شده،بايد جواب بفرستند ولي فقط عده بسيار كمي جواب مي دهند.مرد از فرشته پرسيد مردم چگونه مي توانند جواب بفرستند؟فرشته پاسخ دادبسيار ساده، فقط كافيست بگويند خدایا شکر
سه شنبه 17 خرداد 1390برچسب:, :: 12:29 :: نويسنده : سارا
|